چنان سر به دامان صخره ای و سنگی کوه سپرده که گویی لحظه ای از آن جدا نبوده است. گویی روزها و ماه ها و سال ها و قرن ها جای در آغوش مهربان و سینه ی صبور کوه ها داشته است. «کلیسای چوپان» که در دامن کوه های سر به آسمان سپرده ی جلفا و در کنار رود همیشه خروشان ارس قرار گرفته است، قرن ها پیش خشت خشت با دست های پینه بسته ی برادران چوپان ساخته شده است.
آری! وقتی عاشق باشی چه فرقی می کند، چوپان باشی یا معمار، وقتی دل سنگ های سخت را به معجزه ی عشق نرم می کنی و خشت خشت به روی هم قرار می دهی، می توانی معمار این بنای ساخته شده به دست بشر باشی. این کلیسای کوچک، محل عبادت چوپان های ارمنی ساکن روستاهای اطراف «دره ی شام» است، که هر یکشنبه برای عبادت در این کلیسا گرد هم می آمدند و نواهای عاشقانه سر می دادند. شاید برای همین است که کلیسا و صخره ها در هم تنیده اند و کوه بلند و صخره ای جلفا برای این کلیسای کوچک آغوش گشوده است.
به دیدن «کلیسای چوپان» که آمدی، از سادگی بی حد و حصرش تعجب خواهی کرد. شبیه نقاشی های ساده ی کودکی هایمان است، ساده مثل نوای ساده و عاشقانه ی چوپانی تنها و عاشقدر دل کوه است؛ «کلیسای چوپان».
*جعفر پوررضوی