نوروزنامه / تخم مرغ های نوروزی
سال نو که تحویل می شد، همه توی خانه ی مادربزرگ پلاس بودیم. جمعمان جمع و بساط خنده و شادی به راه بود. خانه ی مادربزرگ حیاط بزرگی داشت و وسط حیاط توی حوض نقره ای اش پر از ماهی های ریز قرمز بود که هر سال بعد از عید داخلش می انداخت. توی اتاق مادربزرگ دو زانو می نشستیم و نگاه های زیرچشمی پدر و توصیه های قبل از آمدن مادر را توی ذهنمان مرور می کردیم. اما مگر می شد توی خانه ی مادربزرگ باشی و یک گوشه ساکت و بی حرف بنشینی. کافی بود مادربزرگ لبخندی بزند و تمام تحریم ها شکسته شود. جیغ و داد به راه انداخته و داخل حیاط گرگم به هوا بازی می کردم. همیشه وقتی صدای مادر بلند می شد که «مواظب باشید گلدان های مادربزرگ را نشکنید» مادربزرگ با سبدی پر از تخم مرغ های رنگ شده دم پنجره ظاهر می شد و به هر کداممان یک تخم مرغ می داد. آن وقت بود که بهانه ای تازه برای شادی و جیغ و هورا کشیدن جور می شد. جنگ تخم مرغ به راه می افتاد و قهرمان کسی بود که تخم مرغ رنگ شده اش نشکسته باشد. آه که تخم مرغ های رنگ شده ی مادربزرگ کنار حوض ماهی های قرمز عید چه طعمی داشتند.
حالا دیگر سال هاست که جای مادربزرگ و سبد پر از تخم مرغ های رنگ شده اش خالی است و حیاط بزرگ با آن حوض پر از ماهی عید جایش را به آپارتمان های کوچک و بزرگ چند طبقه داده است. اما به جایش تا دلت بخواهد توی منطقه ی آزاد ارس، تخم مرغ رنگ شده ی عید داریم که یادگار تمام مادربزرگ های مهربان این مرز بوم هستند.
*جعفر پوررضوی