همراه با عشایر راهی سرزمین زیبایی ها شویم/ اینجا ارس است، سرزمینی که مسالمت سنت و مدرنیته در آن معنی می یابد
ای ساربان بران شتابان، اینجا آشنای خیال های همیشگی من است. می گویند اسمش ارس و یا جلفاست. سرزمینی که محبتی گرم از تن زمین و هوای آن بر دل آدمی می نشیند. از دور که می نگری شهری بزرگ با آسمانی فیروزه ای و بناهایی نو که امروزه در قالب خواست های جدید مردم بوجود آمده اند دیده می شود. در همین حوالی مردمانی همچنان سنتی با لبخندی بی غش و آغوشی گرم پذیرای تو هستند.
چقدر زیباست اینجا. آمده ام تعطیلات نوروز 93 را در منطقه ای که می گویند آب و هوای معتدل کوهستانی و جاذبه های تاریخی و طبیعی کم نظیر دارد بگذرانم. اما این صحنه جالب که شترسواران و عشایر همین منطقه در نزدیکی ارس که می گویند سرزمین اصحاب رس می باشد و حضرت جرجیس نبی در این سرزمین آرمیده، جاذبه ای بی نظیر است. در مسیر شنیدیم که این منطقه سابقه تاریخی در تجارت و بازرگانی دارد و در مسیر جاده ابریشم بوده است. نمی دانم شاید این شترها بازمانده نسل های دور این دیار و بازرگانان آن هستند.
جذبه این اتفاق خوب از یادمان برده است که وسیله حمل و نقل امروزیمان را در پنج کیلومتری جلفا رها کرده ایم و سوار بر شترها با کاروان عشایر روستای شجاع راهی "جلفا" یکی از مراکز منطقه آزاد ارس هستیم.
ظاهر منطقه نشان می دهد که در حال توسعه است. به طرف راست که می نگری ده ها کارخانه در حال ساخت هستند و همیاری افراد و آئین های سنتی با ابزار و افراد امروزی در این منطقه یکی از جاذبه های بی نظیر است.
مرکز صنعتی این شهر بزرگ در جوار کوهی بلند که کاروانیان آنرا گئچی قالاسی می نامند در حال توسعه است. ساربان می گوید این کوه بازمانده فعالیت های آتشفشانی این منطقه است که اکنون دیگر خاموش و ساکت است و از دل آن سنگ های زینتی بیرون می آورند.
بدون شک این یکی از بهترین خاطرات من در سفرهایم در ایران و خارج از وطنم است. آشنایی با آدم هایی که روی روراستی را سفید کرده اند و صادقانه و با محبت و با چهره ای خندان از شما میزبانی می کنند. من که آمده ام تا از هیاهوی شهر دوده زده ام فرار کنم و اندکی بخندم؛ با همسفرانی همراه هستم که از همان آغازین زمان آشنایی مان لبخند بر لب دارند. بالاخره کاسه شکسته صبرم لبریز شد، از آنها پرسیدم رمز شادیتان در چیست؟ گفتند: مگر نمیدانی نوروز آمده، عید است و ما مردمانی قدردان هستیم. شاکر خداییم که موهبت های خود را بر ما روانه داشت. آنها سلامتی، سیر و سفر، ساربانی و سیراب بودن طبیعت، سعادت، سپيد بختي، سرور، سرسبزي و سرافرازي و دیگر سین ها را همراه با لبخندی از ته قلب به تو هدیه می کنند. آری باشکوه است این همه زیبایی خلقت.
دیگر تقریبا رسییده ایم به شهر. شهر سرسبزی است. در ورودی آن به مناسبت سال اسب، نمادی از اسب سفید که هفت سین را حمل می کند بنا کرده اند. در آنسو امدادگران آماده باش ایستاده اند و به گذری ها با لبخند سلام می گویند. گویی "لبخند" هم جزو ناگسستنی های سنت و مدرنیته در این سرزمین است.
سوار بر شتر و سیر در شهری که همه بر خودروهای لوکس با پلاکی خاص که گویا مختص این منطقه است سوار هستند حس و حالی متفاوت به آدمی می دهد. کاروان ما جلب توجه کرده و همه برایمان دست تکان می دهند. بعد از مسیر چند صدمتری، به نمایشگاهی رسیدیم. بهاره نام دارد. مسیر داخل شهر منطقه آزاد ارس بسیار زیباست. خانه تکانی و آمادگی برای میزبانی از میهمانان عید باستانی بخوبی در جای جای آن مشهود است. ساربان هواپیمایی را که بالای سرمان در حرکت است نشان می دهد. خیلی کوچک است و گویا برای گردش و تفریح در محدوده می باشد. یکی از پسران کاروان حدس مرا تائید می کند: این ها هواپیماهای سبک هستند که منطقه آزاد گردشگران را با آن بر فراز آسمان به گردش در می آورد. من و دیگر بچه ها هر سال در این ایام و در تابستان به آن ها دست تکان می دهیم و آنها دور افتخار برایمان می زنند.
به مرکز شهر که نزدیک می شوی تردد ها بیشتر شده و نمایشگاه های مختلف عرضه غذاهای محلی و صنایع دستی بومیان ارس و برنامه های مختلف تئاتر خیابانی، نمایش آئین های سنتی، مسابقات و ده ها برنامه در حال اجرا در اطراف دیده می شود.
زندگی در اینجا جاریست
هرجا که رفت و آمدی باشد و مردمان آن شاد باشند؛ زندگی واقعی در آنجا جاریست. تدارکات میزبانی از گردشگران بخوبی در این منطقه زیبا فراهم شده است. من که از ارتفاع تقریبا 3 متری از پشت گرم شتری زیبا این مناظر را می نگرم شاد و خرم از انتخاب مقصد گردش نوروزی ام هستم.
ساربان کاروان را به سمت کاروان سرا می راند. پرسیدم کاروانسرا کجاست دیگر؟ می گوید کاروان سرا بنایی تاریخی از زمان صفویان است که در جوار رودخانه ارس بنا شده و کاروان های تجاری جاده ابریشم در آن به استراحت می پرداخته اند. می گوید کمپ ما آنجاست و چون یکی از پرترددترین نقاط استان آذربایجان شرقی مسیر جاده کلیسای سنت استپانوس است ما نیز در آنجا از مردم پذیرایی می کنیم.
بعد از حدود چهار ساعت شترسواری و کلی گپ و گفت ساده اما دلچسب رسیدیم به این کمپ که عشایر از روز گذشته در حال آماده سازی آن بودند. در نزدیکی کمپ مانژ اسب سواری گذارده اند و دختران و پسران برای اسب دوانی صف کشیده اند.
مسیر جاده کلیسا بسیار روح نواز است. کوه های سربه فلک کشیده در دوسو و رودخانه جاری میان آنها به نام ارس که دومین رود پرآب ایران است و مرز ایران ما با کشورهای ارمنستان، آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان، همراه با دورنمایی از کاروانسرای خواجه نظر عباسی و دیگر زیبایی های این منطقه و البته مردمانی خون گرم گذر زمان را از یاد می برد. نمی دانم درهای خودرو را بسته ام یا نه. مانده در حوالی شجاع و من با این کاروان دلخوش و مصفا همراه شده ام.
سیر در سرزمین زیبایی ها، همراه با کاروان عشایر من را برای گردش چهار روزه در این منطقه وسوسه کرده است. فقط با گردش در این منطقه آدمی می تواند ذوق شعرسرایی بگیرد. اما حافظ شیرین سخن بی آنکه سفری به این خطه کند می گوید: ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس، بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس؛ حال با این اوصاف اگر حافظ شیرازی گذری بر این سرزمین تاریخی و با طبیعتی کم نظیر داشت چه ها که نمی گفت و نمی سرود. اینجا خیلی نزدیک است. در همین حوالی. به ما بپیوندید.
گزارش:داود جاهدی